مفت خوار. انگل. گدا. مردم آرام طلب و گرانجان: نیم شب فی امان من لباس الظلام بر آن حدود گذشتم و پخته خواری چند که هم از این نمد کلاه کرده بودند و هم بر این راه چاه کنده از این دقیقه غافل گشتند وخویش را بخامی طمع در دام وزیر افکندند. (زیدری). اگر دست همت بداری ز کار گداپیشه خوانندت و پخته خوار. سعدی. ، داماد
مفت خوار. اَنگل. گدا. مردم آرام طلب و گرانجان: نیم شب فی امان من لباس الظلام بر آن حدود گذشتم و پخته خواری چند که هم از این نمد کلاه کرده بودند و هم بر این راه چاه کنده از این دقیقه غافل گشتند وخویش را بخامی طمع در دام وزیر افکندند. (زیدری). اگر دست همت بداری ز کار گداپیشه خوانندت و پخته خوار. سعدی. ، داماد
سیاه خوار. که سیاهی خورد. (صفت قلم). که غذایش سیاه و تیره است: تیره ست زهره پیش ضمیر منیر من خوار است تیر زی قلم تیره خوار من. ناصرخسرو. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
سیاه خوار. که سیاهی خورد. (صفت قلم). که غذایش سیاه و تیره است: تیره ست زهره پیش ضمیر منیر من خوار است تیر زی قلم تیره خوار من. ناصرخسرو. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
شرابخوار. (آنندراج). شرابخواره. می خواره: چون دل باده خوار گشت جهان با نشاط و کروز و خوش منشی. خسروی. چو از می گران شد سر باده خوار سته گشت رامشگر و می گسار. اسدی (گرشاسب نامه)
شرابخوار. (آنندراج). شرابخواره. می خواره: چون دل باده خوار گشت جهان با نشاط و کروز و خوش منشی. خسروی. چو از می گران شد سر باده خوار سته گشت رامشگر و می گسار. اسدی (گرشاسب نامه)